سمرقند

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

کتاب‌هایی که شخصیت اولشون یه نوجوان باشه اکثرا بران جذابن. امشب کتابفروشی خیلی شلوغ شد. بدم میاد از خودم که هی اینجا هرشب یه کتاب می‌خونم و نمیخرمشون. حس می‌کنم احوالات پسا خوندن کتابام روی برگه‌هاش میشینه و شاید یکی خوشش نیاد. زندگی فقط اونجاش جذابه که مشتری چندشب پیش برگرده شمارتو به یه بهونه بگیره و دعوتت کنه سینما. یا اونجا که بزنی پس گردن یه بچه ظرف غذاش که تا لبه انار دون شده هست رو بگیری و بری یه گوشه بخوری. چقدر دلم واسه اینجا نوشتن تنگ شده بود. پول کافی واسه خریدن دوچرخه خوب ندارم. کاش یه طوری می‌شد نت بود اما اینستاگرام قطع میشد فقط.

پی نوشت: چون کتاب بی پناه رو خیلی دوست دارم

۱۱ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۸ ، ۲۳:۳۳
___ سلوچ

تخیل لزوما وارونه حقیقت نیست، بلکه روی دیگر آن است...

خیال می‌پرورانم در ذهنم. روزی را که سرباز نیستم و می‌توانم صبح با خیال راحت بلند شوم و شیر را گرم کنم و با کمی عسل مخلوطش کنم. دوش بگیرم. با دوچرخه به محل کار بروم.

هیچوقت هیچ‌کس نمی‌تونه خیال رو از شما بگیره! این خلاصه همه داستان‌های تاریخ بشریته...

۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۸ ، ۰۰:۲۴
___ سلوچ

یک سال نه اما اگر دفعه قبلی که پست می‌گذاشتم اینجا زمستان بود امشب هم کم از آن ندارد و بارش باران شدیدی گرفته. میدان تیر فردا کنسل شد. احتمالا کمی دیرتر از خواب بیدار شوم. هر شب یک کتاب را نیمه کاره می‌خوانم و به جای خواندن کانال های تلگرامی، مثل گذشته وبلاگ می‌خوانم و حس خوبی بهم می‌دهد. به دوستی گفتم دلم برای عطر و بوی اینجا تنگ شده بود. ظهر شیرشاه جدید را دیدم و همراهش گریه کردم. برایم عجیب بود. همین. زیاده عرضی نیست :)

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۸ ، ۰۰:۰۳
___ سلوچ