در آستانه دریا و علف

سمرقند یعنی قصه گوی شیرین سخن

یه روز یکی در حموم رو باز میکنه، بخارا میزنن بیرون سمرقند میره تو :)))

+ تصمیم گرفتم برای سهولت از جایی به بعد نیم‌فاصله را رعایت نکنم. بر من ببخشایید.

یک شهر تاثیرنگذار

دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۴، ۰۷:۴۰ ق.ظ

دو سه روزی هست که از شیراز برگشته ام. گشت و گذار چندروزه در شیرازی متفاوت از سال های پیش. باغ هایی آشنا که ترجیح می دادم غریبه باشند. یک مهمانی عروسی دعوت بودیم کوچک اما بزرگ. بار گرم و سرد و بار مشروب و تکیلا و ویسکی و ودکا و پیش غذای پیتزا و سرو شامپاین و میز غذایی بزرگتر از کل خانه ما. عروس و دامادی ساکن دوبی و بسیار پولدار. حتی واسه مهمان هایی از شهر دیگر آمده چون ما، دو شب هتل گرفته بودند.
کتابفروشی آبی را رفتم و در عین ناباوری برخلاف تصورم ادای خالی نبود و از لحاظ کتاب، غنی بود. حافظ را زیارت کردم. در کوهستان دراک قدم زدم و در دلفیکو بستنی خوردم. کلی لباس عروس دیدیم و هیچکدام را نپسندیدند :)) در بافت قدیمی شهر چرخیدیم و در عفیف آباد قلیان کشیدیم.
شیراز این سری پر از ادا بود. عروسی ادایی. رفاقت های ادایی. گشت و گذار ادایی. شیراز وقتی تنها بودم، شیرازتر بود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۶/۲۵
___ سلوچ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">