در آستانه دریا و علف

سمرقند یعنی قصه گوی شیرین سخن

یه روز یکی در حموم رو باز میکنه، بخارا میزنن بیرون سمرقند میره تو :)))

+ تصمیم گرفتم برای سهولت از جایی به بعد نیم‌فاصله را رعایت نکنم. بر من ببخشایید.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غم» ثبت شده است

سال ها پیش درخت زیبای من را خوانده بودم و بسیار همراهش اشک ریخته بودم. آنقدر که برایم شده بود غمگین ترین کتاب جهان و بسیار دوستش داشتم. چندسال بعد جلد دومش را خواندم و امروز جلد سوم. نصفه نیمه البته و بی حوصله. از بس که داستان ضعیف شده بود و روایت نچسب از آب در آمده بود. همان بهتر که بگوییم ژوزه مائورده واسکونسلوس تک کتاب درخت زیبای من را دارد. نمی دانم چه حکمتی ست که هر داستان دنباله داری محکوم به خرابی و تباهیست...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۰۴ ، ۱۷:۱۰
___ سلوچ