در آستانه دریا و علف

سمرقند یعنی قصه گوی شیرین سخن

یه روز یکی در حموم رو باز میکنه، بخارا میزنن بیرون سمرقند میره تو :)))

+ تصمیم گرفتم برای سهولت از جایی به بعد نیم‌فاصله را رعایت نکنم. بر من ببخشایید.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آواز» ثبت شده است

سلامی چو بوی خوش آشنایی/ بدان مردم دیدهٔ روشنایی

چه ساده به نظر میاد...

درودی چو نور دل پارسایان/ بدان شمع خلوتگه پارسایی

صمیمی ترم شد حتی...

نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای/ دلم خون شد از غصه، ساقی کجایی؟

سفره دلش رو باز کرد.

ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا/ فروشند مفتاح مشکل‌گشایی

هنوز داره منطقی صحبت می کنه و تن صداش بالا نرفته و به خودش مسلطه. گرچه داغون از درون...

عروس جهان گر چه در حد حسن است/ ز حد می‌برد شیوهٔ بی‌وفایی

و اولین قطرات اشک که جاری میشن...

دل خستهٔ من گرش همتی هست/ نخواهد ز سنگین‌دلان مومیایی

ولی دستش رو میذاره رو زانوهاش و بلند میشه.

می صوفی‌افکن کجا می‌فروشند؟/ که در تابم از دست زهد ریایی

گرچه خیلی سخت و با مُسکن های خیلی قوی!

رفیقان چنان عهد صحبت شکستند/ که گویی نبوده‌ست خود آشنایی

اینو زیر لب میگه. چون هنوز خودش هم باورش نشده.

مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع/ بسی پادشایی کنم در گدایی

مگه من از دنیا چی میخواستم که ازم دریغ شد؟...

بیاموزمت کیمیای سعادت/ ز هم‌صحبت بد جدایی جدایی

خلاصه تمام زندگی در یک بیت:

مکن حافظ از جور دوران شکایت/ چه دانی تو ای بنده، کارِ خدایی؟

ناامیدی؟ هرگز!

پی نوشت: عنوان نام آوازی ست از غلامحسین بنان در مایه دشتی با پیانوی جواد معروفی. در قسمت نخست البته تصنیفی از حسین گل گلاب می خواند که عنوان در آن شعر است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۰۴ ، ۱۱:۰۹
___ سلوچ