در آستانه دریا و علف

سمرقند یعنی قصه گوی شیرین سخن

یه روز یکی در حموم رو باز میکنه، بخارا میزنن بیرون سمرقند میره تو :)))

+ تصمیم گرفتم برای سهولت از جایی به بعد نیم‌فاصله را رعایت نکنم. بر من ببخشایید.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حافظ» ثبت شده است

باز کردن حافظ و دمخور شدن با واژگانش معجزه ست. معجزه ای که هرروز می بینمش و باورش دارم. به عنوان یک فارسی زبان و عربی ندان، وقتی به شعرهای عربی اش می رسم حتی بیشتر ذوق می کنم. با دانش ابتدایی دوران مدرسه از این زبان و احوال مصراع های فارسی غزل به معنای تکه های عربی پی می برم و حتی بیشتر هم ذوق می کنم. مثلا امروز صبح:

از خون دل نوشتم، نزدیک دوست نامه

«اِنّی رَأیتُ دَهراً، مِن هَجْرِکَ القیامه»


دارم من از فراقش، در دیده صد علامت

لَیسَت دُموعُ عَینی، هٰذا لَنا العلامه؟


هر چند کآزمودم، از وی نبود سودم

مَن جَرَّبَ المُجَرَّب، حَلَّت به الندامه


پرسیدم از طبیبی، احوال دوست گفتا

«فی بُعدها عذابٌ، فی قُربها السلامه»


گفتم «ملامت آید، گر گِرد دوست گردم»

و اللهِ ما رَأینا، حُباً بِلا ملامه


حافظ چو طالب آمد، جامی به جان شیرین

حَتّیٰ یَذوقَ مِنهُ، کأساً مِن الکرامه


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۰۴ ، ۰۷:۳۹
___ سلوچ