در آستانه دریا و علف

سمرقند یعنی قصه گوی شیرین سخن

یه روز یکی در حموم رو باز میکنه، بخارا میزنن بیرون سمرقند میره تو :)))

+ تصمیم گرفتم برای سهولت از جایی به بعد نیم‌فاصله را رعایت نکنم. بر من ببخشایید.

آخرین مطالب
  • ۰۴/۰۸/۰۱
    PSP

۳ مطلب در مهر ۱۴۰۴ ثبت شده است

شاید قبلا برام مهم نبود و سعی می کردم تو کار اون مدلی که خودم راحتم باشم. زیاد استراحت کنم. کارها رو فشرده انجام بدم. به کیفیت خروجی اهمیت چندانی ندم ولی به کمیت چرا. با چیزهای خیلی کوچیک با بالاترین نفر جر و بحث کنم و عین خیالمم نباشه اگه استعفا بدم یا اخراج بشم. اما حالا نه. الان و تو این برهه زمانی اصلا نمی تونم ریسک چنین کاری رو بکنم. اینجوری میشه که با یه دلخوری، شدت کارم رو بیشتر می کنم و سعی می کنم خودی نشون بدم. میگم که شغلم رو دوست دارم و بهش نیاز دارم. چون واقعا دارم!

یک متاهلی جای ریسک نیست.

دو شهر جدید همینطوریشم ترسناکه!

سه تهدید جنگ هست.

چهار دیگه خسته شدم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۰۴ ، ۰۹:۳۶
___ سلوچ

آخ اگه بارون بزنه...

«دخترای ننه دریا»، احمد شاملو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۰۴ ، ۰۷:۲۲
___ سلوچ

کتابخانه ام را یکجا کسی نخرید. بعدتر که فکر کردم 350 میلیون برای 2700 کتاب مبلغ زیادی بود. شاید باید 200 میلیون می گفتم. اما بهرحال خوشحالم که کسی نخرید. تعدادی که خودم می خواستم نگه دارم را جدا کردم و مابقی را در یک کانال قرار دادم. 200 تایی فروختم. 20 میلیون حدودا...

یاد روزهایی افتادم که در کتابفروشی، کتاب می فروختم. آن ها مال من نبودند. گذاشتنشان در دست بقیه یکی از بهترین احساسات آن روزهایم بود. چقدر با کتابخوان ها حرف می زدم. چقدر خوره های کتاب می دیدم. این هایی که به من پیام دادند و کتابهایم را خرید اما یک مشت لاشخور بیش نبودند. کتاب تا نخورده و فقط یک بار خوانده شده را با 50 درصد تخفیف خریده اند. بایدم در باسنشان عروسی باشد. خوش به حالشان. کاش من هم جزوشان بودم...

به دردم نخورد. پولش را می گویم. جای هیچ زخمی را هم پر نکرد. اما کتابخانه ام را کمی سبک تر کرد. هم ناراحتم هم خوشحال. دلم می خواست برای همیشه بعضی هایشان را داشته باشم. آرشیو خیلی خوبی داشتم. اما خب من که دیگر نمی خواندمشان. بعید می دانم این روزگار طوری هم پیش برود که نسل های بعدی (شما بخوانید دختر بابا) کتابخوان بار بیاید.

باری، کتابخانه ام را دانه دانه فروختم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۰۴ ، ۰۹:۱۴
___ سلوچ