گل طلایی
يكشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۴، ۱۱:۳۹ ق.ظ
امروز میخواستم برای آبی گل بخرم. نوبت ماهانهش بود. حقش بود. باید گل میگرفت. زمانش رسیده بود. لابد انتظار هم کشیده بود. فرقی نمیکرد چه گلی. یا از کجا. دسته یا جعبه یا گلدان. آبی امروز باید گل میگرفت. حواسم بود. لابلای جلسات حواسم بود. توی خاک و سر جوشکاری مخازن حواسم بود. به گل آبی. به دسته گل آبی. پیام هم دادم. عکس دسته گل هم فرستادم. اما نخریدم. دلیلش را نمیدانستم. تا همین یک ساعت پیش که ناگهانی برایش گوشواره خریدم. گل نبود. طرح گل حتی. گوشوارهی طلایی بود اما. طلایی آبی. مثل لباسش. تورش. گردنبند و دستبندش. مثل اسمش. بهرحال گوشواره یا گل. انتخاب سختی بود... گل طلایی برای من قبلا فقط در زمین فوتبال بود. آخرین دوشنبه مجردی.
۰۴/۰۸/۰۵