درس هایی برای شیمی
انگار ژن دست بردار نیست. افتاده دنبالم هرجا میرم و هر کار می کنم. اولش با این جمله بود که ژن، بایت و اتم ذرات کوچیکی بودن که قرن گذشته بهشون پی برده شد. بعد فهمیدم خیلی چیزهای زندگیم دست خودم نیست. کار ژنه. مثل سیگاری بودن شاید. البته که اختیار دخیله ولی خب چقدر؟ آبی که پریود شده بود به این فکر کردم که ممکنه تکامل و بچه دار نشدن خیلی از آدم ها باعث بشه پونصد سال دیگه ژن جهش پیدا کنه و چرخه خون ریزی دشتان، به جای سیکل ماهانه، بشه سالانه؟ بعد یک کفش دست بافت دیدم و برای آبی خریدم که فهمیدم کار دست یه پسر بچه کوچیکه که اوتیسم داره. یه جهش ژنتیکی دیگه. مدل حرف زدنم دیروز تو مهمونی که کسخل مآبانه بود. ژن خایه مالی و خودبزرگ پنداری همکارم. حالا امروز گفتم یه سریال تازه ببینم و تو این دو قسمتی که ازش دیدم، ژن خیلی پررنگ بود. lessons in chemistry maybe lessons for whole life...