اثری که دلم می خواست برای من بود
قبلا به فیلمی که دلم می خواست من ساخته بودم، فکر کردم. یعنی فکر زیادی هم نمی خواد. از همون دقایق اول فیلم یا الان و واسه این پست از همون صفحات اول اون کتاب، خودش اینو داد می زنه. نه فیلمه اونقدر شاید محبوب باشه نه این کتاب. نه قراره تو لیست بهترین فیلم های قرن قرار بگیره نه این کتاب احتمالا جایگاهی مثل داستایوفسکی و فیتزجرالد پیدا کنه. شاید یکی دیگه از دلایلم واسه انتخاب این عنوان همین دوست داشتنی بودنشون اما واسه یه عده کمتره. اینکه شاید به نظر خیلی ها حتی معمولی و ضعیف به نظر بیان. اینکه شخصیت پردازی ها عمیق نیستن، بازی ها شگفت انگیز نیستن، داستان بی نقص نیست اما یه چیزی توشون هست که منو می گیره. اگه نظریه سایه یونگ رو پیش زمینه قرار بدیم، انگار با سایه درون من ارتباط خاصی برقرار می کنه. فیلم خوب کم ندیدم، کتاب خوبم کم نخوندم. شاید اگه یکی بهم بگه فیلم یا کتاب خوب چی بخونم اصلا اینو معرفی نکنم بهش. همونطور که اگه از یه نویسنده و کارگردان خوب بپرسی ده اثر برتر زندگیت رو بگو و اسم آثار خودشو اصلا به ذهنشم نرسه اون لحظه. باری. این شما و این کتاب شناگرها - جولی اُتسوکا و فیلم funny games 1997 - Michael Haneke