کتابهایی که شخصیت اولشون یه نوجوان باشه اکثرا بران جذابن. امشب کتابفروشی خیلی شلوغ شد. بدم میاد از خودم که هی اینجا هرشب یه کتاب میخونم و نمیخرمشون. حس میکنم احوالات پسا خوندن کتابام روی برگههاش میشینه و شاید یکی خوشش نیاد. زندگی فقط اونجاش جذابه که مشتری چندشب پیش برگرده شمارتو به یه بهونه بگیره و دعوتت کنه سینما. یا اونجا که بزنی پس گردن یه بچه ظرف غذاش که تا لبه انار دون شده هست رو بگیری و بری یه گوشه بخوری. چقدر دلم واسه اینجا نوشتن تنگ شده بود. پول کافی واسه خریدن دوچرخه خوب ندارم. کاش یه طوری میشد نت بود اما اینستاگرام قطع میشد فقط.
پی نوشت: چون کتاب بی پناه رو خیلی دوست دارم