دو سه روزی هست که از شیراز برگشته ام. گشت و گذار چندروزه در شیرازی متفاوت از سال های پیش. باغ هایی آشنا که ترجیح می دادم غریبه باشند. یک مهمانی عروسی دعوت بودیم کوچک اما بزرگ. بار گرم و سرد و بار مشروب و تکیلا و ویسکی و ودکا و پیش غذای پیتزا و سرو شامپاین و میز غذایی بزرگتر از کل خانه ما. عروس و دامادی ساکن دوبی و بسیار پولدار. حتی واسه مهمان هایی از شهر دیگر آمده چون ما، دو شب هتل گرفته بودند.
کتابفروشی آبی را رفتم و در عین ناباوری برخلاف تصورم ادای خالی نبود و از لحاظ کتاب، غنی بود. حافظ را زیارت کردم. در کوهستان دراک قدم زدم و در دلفیکو بستنی خوردم. کلی لباس عروس دیدیم و هیچکدام را نپسندیدند :)) در بافت قدیمی شهر چرخیدیم و در عفیف آباد قلیان کشیدیم.
شیراز این سری پر از ادا بود. عروسی ادایی. رفاقت های ادایی. گشت و گذار ادایی. شیراز وقتی تنها بودم، شیرازتر بود.