در آستانه دریا و علف

سمرقند یعنی قصه گوی شیرین سخن

یه روز یکی در حموم رو باز میکنه، بخارا میزنن بیرون سمرقند میره تو :)))

+ تصمیم گرفتم برای سهولت از جایی به بعد نیم‌فاصله را رعایت نکنم. بر من ببخشایید.

۷ مطلب با موضوع «از کتاب ها» ثبت شده است

یک: در دومین اثری که از بهاءالدین مرشدی می خوانم باز هم تحسینش کردم. جسارت و خلاقیتش را در نوشتن دوست دارم. قرار نیست ماندگار در تاریخ ادبیات بماند قطعا اما صحنه هایی که خلق می کند، در ذهن من مجسم باقی خواهد ماند.

دو: با الهام از همین کتابش که عنوان مطلب شده و ویکنت دو نیم شده کالوینو پاراگراف اول روزنامه عروسی Wedding Times را نوشتم. زیبا شد.

سه: هر پاره از دل من و از غصه قصه ای...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۴ ، ۰۹:۳۹
___ سلوچ

قبلا به فیلمی که دلم می خواست من ساخته بودم، فکر کردم. یعنی فکر زیادی هم نمی خواد. از همون دقایق اول فیلم یا الان و واسه این پست از همون صفحات اول اون کتاب، خودش اینو داد می زنه. نه فیلمه اونقدر شاید محبوب باشه نه این کتاب. نه قراره تو لیست بهترین فیلم های قرن قرار بگیره نه این کتاب احتمالا جایگاهی مثل داستایوفسکی و فیتزجرالد پیدا کنه. شاید یکی دیگه از دلایلم واسه انتخاب این عنوان همین دوست داشتنی بودنشون اما واسه یه عده کمتره. اینکه شاید به نظر خیلی ها حتی معمولی و ضعیف به نظر بیان. اینکه شخصیت پردازی ها عمیق نیستن، بازی ها شگفت انگیز نیستن، داستان بی نقص نیست اما یه چیزی توشون هست که منو می گیره. اگه نظریه سایه یونگ رو پیش زمینه قرار بدیم، انگار با سایه درون من ارتباط خاصی برقرار می کنه. فیلم خوب کم ندیدم، کتاب خوبم کم نخوندم. شاید اگه یکی بهم بگه فیلم یا کتاب خوب چی بخونم اصلا اینو معرفی نکنم بهش. همونطور که اگه از یه نویسنده و کارگردان خوب بپرسی ده اثر برتر زندگیت رو بگو و اسم آثار خودشو اصلا به ذهنشم نرسه اون لحظه. باری. این شما و این کتاب شناگرها - جولی اُتسوکا و فیلم funny games 1997 - Michael Haneke

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۰۴ ، ۰۹:۴۹
___ سلوچ

در بخش تصویرهای تلفیقی و معانی مشترک صور خیال در شعر فارسی، شفیعی کدکنی از عواملی که جریان های ذهنی شاعر را می سازند، می گوید:

فرهنگ عمومی جامعه - فرهنگ شعری شاعر - تجربه های خصوصی


چاپ کتاب برای سال 1350 است. اطلاعی ندارم روانشناسی آن روزها در کشورمان چه وضعی داشت اما اینکه می شود این موضوع را نسبت به هر آدمی و در هر زمینه ای تعمیم داد، جالب است. مثل همین الان و همین وبلاگ که هرچه در آن نوشته می شود جز جامعه و آنچه پیشتر خوانده ام و آنچه زیسته ام نیستند. و گاهی وقت ها که کتابی می خوانی که مثلا در زمینه آرایه های ادبی و در آن روانشناسی و تاریخ را هم می بینی. آن وقت انتظارت از کلاف سردرگم زندگی شاید کمتر باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۴ ، ۱۷:۱۰
___ سلوچ

تو قصه سهراب کشی بیضایی که الان گرفتمش دستم تو گرمای بیابون برهوت بندرعباس و هی میان تو اتاق و من مجبور میشم این پاراگراف رو از نو بخونم، یه جا هست که رستم به گردآفرید میگه: کاش نوشدارو در لب تو بود؛ تا بدان وی را جان تازه می‌کردی...

دلم برای لب های نگارم تنگ شد. نوشدارو نیست ولی دست و پامو شل می کنه. منم مرده نبودم که به نوشدارو نیاز داشته باشم. خسته و گرفته زندگی می شوم فقط گاهی که آن هم لب نگار کافی ست. دست نگار و بغل نگار. از ناف و زیر بغل نگار هم نباید غافل شد که بهترین عبادتگاه‌هاست. همشم شد تقصیر فردوسی و بیضایی. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۴ ، ۱۵:۳۵
___ سلوچ

سمن سا، بنفشه، نامه گشای، مشکین، مشکین بوی، مشک رنگ، مشک پاش، مشک بیز، مشک آگین، عنبرفام، عنبرشکن، عنبرین، عنبرآگین، عنبرآسا، عنبربوی، عنبربار، عنبربیز، عنبرنسیم، غالیه گون، غالیه رنگ، غالیه بوی، غالیه فام، ابر، گلپوش، سمن پوش، قمر پوش، شام، شام غریبان، شبستان، شب، شبرنگ، شب یلدا، شب دیجور، شب قدر، عمر دراز، سایه، سایبان، پرده، چنگ، چین، ماچین، هندوستان، زنگبار، هندو، لالا، سیه کار، سیه دل، دل دزد، دبند، دلبر، سرگردان، سرکش، سرگشته، سرکژ، سر به باد داده، سرانداز، سرافکنده، سرافراز، قفادار، رهزن، کمند، کمندافکن، کمندانداز، رشته، رسن، رسن تاب، رسن باز، چنبر، چنبری، دود، آتش پرست، خورشید پرست، کافر، کافرکیش، زنار، چلیپا، چوگان، بند، زنجیر، شوریده، سودایی، دام، زاغ، پرشکن، خم اندر خم، بادپیمای، هوادار، پریشان، پریشان کار، آشفته، آشفته کار، تابدار، تار، مار، بی قرار، بهم برآمده، دراز، پیچ پیچ و ...


پی نوشت: از متن صور خیال در شعر فارسی - شفیعی کدکنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۰۴ ، ۱۱:۴۸
___ سلوچ

سال ها پیش درخت زیبای من را خوانده بودم و بسیار همراهش اشک ریخته بودم. آنقدر که برایم شده بود غمگین ترین کتاب جهان و بسیار دوستش داشتم. چندسال بعد جلد دومش را خواندم و امروز جلد سوم. نصفه نیمه البته و بی حوصله. از بس که داستان ضعیف شده بود و روایت نچسب از آب در آمده بود. همان بهتر که بگوییم ژوزه مائورده واسکونسلوس تک کتاب درخت زیبای من را دارد. نمی دانم چه حکمتی ست که هر داستان دنباله داری محکوم به خرابی و تباهیست...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۰۴ ، ۱۷:۱۰
___ سلوچ
وقتی ناپلئون بناپارت از لاپلاس پرسید چرا در نظریه اش نامی از خداوند برده نشده، لاپلاس با همان گستاخی حماسی اش پاسخ داد: «عالیجناب، بنده نیازی به آن فرضیه نداشتم.»
واژه نسل کشی (Genocide)، با کلمه ژن، هم‌ریشه است و این هم‌ریشگی دلیل دارد: نازی ها...

سقوط روسیه و راسپوتین و گوجه فرنگی و میتوکندری و  هیتلر و IVF و فریز کردن تخمدان و انسولین و اسرائیل و ایران، همگی یک وجه اشتراک دارند.
ژن.

مباحثی از کتاب که به صورت عناوین می نویسم چون برام جذاب ترین بودن:

انتخاب طبیعی - گونه جهش یافته - انتقال صفات موروثی - بهسازی نژادی - نظافت نژادی - عقیم سازی - راسپوتین، هموفیلی سال 2007 و ژن - نقش پروتئین - سوماتوستاتین و انسولین - پروتئین جزیره ای - تولد جننتک - بهسازی نژادی نوین - حوای میتوکندریایی - مهندسی اجتماعی

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۴ ، ۱۴:۴۹
___ سلوچ