در آستانه دریا و علف

سمرقند یعنی قصه گوی شیرین سخن

یه روز یکی در حموم رو باز میکنه، بخارا میزنن بیرون سمرقند میره تو :)))

+ تصمیم گرفتم برای سهولت از جایی به بعد نیم‌فاصله را رعایت نکنم. بر من ببخشایید.

۷ مطلب در شهریور ۱۴۰۴ ثبت شده است

دو سه روزی هست که از شیراز برگشته ام. گشت و گذار چندروزه در شیرازی متفاوت از سال های پیش. باغ هایی آشنا که ترجیح می دادم غریبه باشند. یک مهمانی عروسی دعوت بودیم کوچک اما بزرگ. بار گرم و سرد و بار مشروب و تکیلا و ویسکی و ودکا و پیش غذای پیتزا و سرو شامپاین و میز غذایی بزرگتر از کل خانه ما. عروس و دامادی ساکن دوبی و بسیار پولدار. حتی واسه مهمان هایی از شهر دیگر آمده چون ما، دو شب هتل گرفته بودند.
کتابفروشی آبی را رفتم و در عین ناباوری برخلاف تصورم ادای خالی نبود و از لحاظ کتاب، غنی بود. حافظ را زیارت کردم. در کوهستان دراک قدم زدم و در دلفیکو بستنی خوردم. کلی لباس عروس دیدیم و هیچکدام را نپسندیدند :)) در بافت قدیمی شهر چرخیدیم و در عفیف آباد قلیان کشیدیم.
شیراز این سری پر از ادا بود. عروسی ادایی. رفاقت های ادایی. گشت و گذار ادایی. شیراز وقتی تنها بودم، شیرازتر بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۴ ، ۰۷:۴۰
___ سلوچ

وبلاگ مهدی ربی را از اول تا آخر همه پست ها را خواندم و حالا آمدم سراغ پیتر اشتام. از کتاب هایی که فقط یک بار چاپ می شوند...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۰۴ ، ۰۹:۴۸
___ سلوچ

چندشب پیش در گلفروشی دیدمش. نه خیلی کوچک بود نه خیلی بزرگ. احتمالا همسن و سال خودم لابلای گلدان‌ها. سه چهارتایی گل داده بود. احتمالا زمانش رسیده چون. یاد ویدئوی سال‌های دور افتادم. دست نوازشگری که تک تک برگ‌های گلدانش را لمس می‌کرد. آغشته به خیسی و خنکی. بگونیای عروس. زمانی خیلی دور من هم آن را داشتم. مواظبش بودم و در روزهای پایانی عمرش، تنهایش نگذاشتم. بعدا فهمیدم آنقدر که فکر می‌کردم، گل‌دوست و گل‌پرور نبودم. شاید چون عذاب وجدان آن گلدان را داشتم. و شاید هنوز هم سوگش را فراموش نکرده‌ام که دیدن اقوام نزدیکش، ذهنم را چنین مشغول کرده. آن روزها آلبادسس پدس می‌خواندم. از خود کتاب هیچ یادم نمی‌آید اما فقط همین را خاطرم هست که گلدان آن روزهایم چه بود. چیزی که در گلفروشی دیدم، دوباره قلقلکم داد. ولی اگر شایسته‌اش نباشم چه؟ بگونیای عروسم. اسم کتاب پدس هم نوعروس بود. اسم این روزهای من نیز در انتظار عروسی.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۴ ، ۱۶:۵۸
___ سلوچ

پیشگفتار

۱.بریدن اندام ها

۲.کندن پوست

۳.سوزانیدن و کباب کردن

۴.پاره پاره کردن

۵.زنده به گور کردن

۶.زیر تازیانه و چوب کشتن و خرد کردن سر با گرز

۷.خفه کردن

۸.بستن به دم اسب و بستن به درخت

۹.در دیگ جوشان انداختن و در نمد پیچیدن

۱۰.جوال دوز بر زبان زدن 

۱۱.در پوست خام گذاشتن ،زیر پای پیل انداختن

۱۲.برخی دیگر از شیوه های سخت کشی:

از خایه آویختن،سرب و نقره گداخته در چشم و گلو ریختن،سنگسار کردن،زیر شکنجه کشتن، از گرسنگی و تشنگی کشتن،کندن سر از بدن،فشار بر سینه و خرد کردن پاها،کشتن با قلمدان، گذاشتن در تنور میخ دار،زدن دایره بر سر و کشتن، زنده خورده شدن ....

 

تاریخ سخت کشی/ عباسقلی غفاری فرد/ نگاه/ ۱۳۸۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۴ ، ۰۷:۳۰
___ سلوچ

هر کاری می کنم تا کمی شطرنجم بهتر بشه و همش به در بسته می خورم. فکر کنم تو این زمینه زیادی بی استعدادم. فقط علاقه و شور دارم. مثل زمان مدرسه که عاشق فوتبال بودم اما توش فاجعه. یا حتی تو شنا که از قضا خوبم بودم و تو تیم شهرمون، ولی نه به اندازه کافی خوب.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۰۴ ، ۰۹:۳۴
___ سلوچ

سلامی چو بوی خوش آشنایی/ بدان مردم دیدهٔ روشنایی

چه ساده به نظر میاد...

درودی چو نور دل پارسایان/ بدان شمع خلوتگه پارسایی

صمیمی ترم شد حتی...

نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای/ دلم خون شد از غصه، ساقی کجایی؟

سفره دلش رو باز کرد.

ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا/ فروشند مفتاح مشکل‌گشایی

هنوز داره منطقی صحبت می کنه و تن صداش بالا نرفته و به خودش مسلطه. گرچه داغون از درون...

عروس جهان گر چه در حد حسن است/ ز حد می‌برد شیوهٔ بی‌وفایی

و اولین قطرات اشک که جاری میشن...

دل خستهٔ من گرش همتی هست/ نخواهد ز سنگین‌دلان مومیایی

ولی دستش رو میذاره رو زانوهاش و بلند میشه.

می صوفی‌افکن کجا می‌فروشند؟/ که در تابم از دست زهد ریایی

گرچه خیلی سخت و با مُسکن های خیلی قوی!

رفیقان چنان عهد صحبت شکستند/ که گویی نبوده‌ست خود آشنایی

اینو زیر لب میگه. چون هنوز خودش هم باورش نشده.

مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع/ بسی پادشایی کنم در گدایی

مگه من از دنیا چی میخواستم که ازم دریغ شد؟...

بیاموزمت کیمیای سعادت/ ز هم‌صحبت بد جدایی جدایی

خلاصه تمام زندگی در یک بیت:

مکن حافظ از جور دوران شکایت/ چه دانی تو ای بنده، کارِ خدایی؟

ناامیدی؟ هرگز!

پی نوشت: عنوان نام آوازی ست از غلامحسین بنان در مایه دشتی با پیانوی جواد معروفی. در قسمت نخست البته تصنیفی از حسین گل گلاب می خواند که عنوان در آن شعر است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۰۴ ، ۱۱:۰۹
___ سلوچ

برنامه ریزی عروسی منو خوشحال می کنه. فکر نمی کردم چنین بشه اما دارم بهینه هزینه می کنم ولی تقریبا همه چی رو با بهترین کیفیت کنار هم می چینم. اونطور که تا سال های سال بهش فکر کنم و خوشحال باشم از بابتش. شاید جوون تر که بودم فکر می کردم هزینه اضافیه و بهتره بریم سفر به جاش. اما با آدم درستش حس دیگه ای داره...

پادکست جدید علی بندری رو گوش میدم و چقدر دلم واسه صدای این مرد تنگ شده بود. به قول بچه های خودکست کاش یه تریبون بهش می دادن تو صدا و سیمایی که البته کیفیتش بهتر باشه و ببینن چه غوغایی به پا می کنه این مرد.

دیگه نمیگم هرروز سیگار رو ترک می کنم و میذارم تو سفر شیراز. از آغاز صبح و حرکت، نکشیدن باشه برنامه تا برگردم بندر بعد یک هفته و ببینم تونستم یا نه... کاش بتونم...

بیاموزمت کیمیای سعادت/ ز هم‌صحبت بد جدایی جدایی

واقعا گنجی بالاتر از همراهان درست در زندگی نیست.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۰۴ ، ۱۱:۰۱
___ سلوچ