در آستانه دریا و علف

سمرقند یعنی قصه گوی شیرین سخن

یه روز یکی در حموم رو باز میکنه، بخارا میزنن بیرون سمرقند میره تو :)))

+ تصمیم گرفتم برای سهولت از جایی به بعد نیم‌فاصله را رعایت نکنم. بر من ببخشایید.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳ مطلب در تیر ۱۴۰۴ ثبت شده است

وقتی ناپلئون بناپارت از لاپلاس پرسید چرا در نظریه اش نامی از خداوند برده نشده، لاپلاس با همان گستاخی حماسی اش پاسخ داد: «عالیجناب، بنده نیازی به آن فرضیه نداشتم.»
واژه نسل کشی (Genocide)، با کلمه ژن، هم‌ریشه است و این هم‌ریشگی دلیل دارد: نازی ها...

سقوط روسیه و راسپوتین و گوجه فرنگی و میتوکندری و  هیتلر و IVF و فریز کردن تخمدان و انسولین و اسرائیل و ایران، همگی یک وجه اشتراک دارند.
ژن.
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۴ ، ۱۴:۴۹
___ سلوچ
هرچند وقت یک بار می افتم به جان بعضی چیزها و مرتبشان می کنم. ذهن منظم و طبقه بندی شده ای دارم که اجازه نمی دهد، لیوان ها سر جای خودشان نباشند. یا فیلم های روی لپ تاپ در دسته بندی سالیانه شان جا نگرفته باشند. یا ماشین ریش تراش و ادکلن و ضد آفتاب به یک سمت نباشند و کج و کوله قرار گرفته باشند. قرار چه واژه ی عجیبی است انگار. بیش از آنکه این اشیاء به دنبال قرار باشند، این منم که بی قرارم. که هنوز نفس راحتی نمی کشم و آسودگی ام به این وابسته ست...
در همین راستا هر چند وقت یک بار هم کست باکسم را نظم و ترتیب می دهم. آن هایی که دیگر نمی شنوم را دنبال نمی کنم و اپیزودهایی که دانلود کرده و شنیده ام را پاک می کنم تا حافظه گوشی را اشغال نکنند. شاید تابحال بالای پنجاه پادکست آمده و رفته باشند و اسمی ازشان نیامده باشد. اما زین پس ثبتشان می کنم تا جایی حداقل نامی به یادگار داشته باشند و این گونه به حیاتشان ادامه بدهند شاید. همین بلا را هم قبلا و همیشه سر فیلم هایی که می دیدم هم می آوردم. آن هایی که در نوجوانی از کلوپ کرایه می کردم و مجبور به پس دادنشان می شدم و هنوز لترباکسی نبود برای ثبت این دیده ها، حتما جایی در دفترچه یادداشت من پیدا می کردند. برای من هنر، ارزشمند است. آدمی، ارزشمند است و زندگی ارزشمند...

پی نوشت: عنوان یکی از همین پادکست هایی بود که امروز به سختی دیگر دنبالش نکردم چرا که حقیقتا دوستش داشتم. مابقی را در پی نوشت دیگری اضافه خواهم کرد.

آنچه حذف شد:

زندگی و روانکاوی - اپیزود جدید نمی‌داد
دکتر هلاکویی - اپیزود جدید نمی‌داد و بسه دیگه همش زردها بیهوده قرمز نشدند :)
رادیو آکواریوم - اپیزود جدید نمی‌داد.
رادیو گوشه - از آن‌چه خودم می‌دانستم، بیشتر چیزی نمی‌گفت.
Cozy corner - همین پنج شش تا اپیزود گزیده خوب بود. شاید سن مناسب شنیدنش چهارده پونزده سالگیه نه الان واسم
تریدر ایکس - دیگه قرار نیست ترید کنم چون. نچ واسه من نبود...
رادیو مثلث - توانایی تحمل مسائل تلخ روزگارم کم شده چون
مشیریه - خیلی سخت بود آنسابسکرایب این یکی اما. واقعا هر اپیزود تازه ازش رو با جون و دل می‌شنیدم. چرا که هم بعضی صداها هم راوی جذابی از تاریخچه مسائل حقوقی این مملکت بود اما خب عمر هرچیزی زمانی سر میاد

و حالا جایگزینان تازه نفس پادکستی چه ها بوده اند:

داروخانه سعدی - چرا که پادکستی درمورد سعدی باشد و من گریزی به آن نزنم؟ امکان ندارد.
پادکست رخ - می‌دانم که خیلی معروف و محبوب است اما هرچه اسم و رسم‌دارتر، از من دورتر... امروز اما که بازش کردم یک عنوان زندگی سعدی به نامم خورد که رجوع شود به توضیح بالا.
غم بر خانه - چون در توضیحات اضافه کرده بود: شاید اینجا کمی غم‌بری کنیم :)) غم‌بری. چه ترکیب باحالی.
پادکست خواب‌آورِ خواب - چون عنوان و لوگو و لحن خواننده خوب بود و من این روزها مسیر یک ساعته‌ی خانه تا کار و برعکس همیشه با شنیدن یه پادکست خوابم می‌بره.
پادکست جنایی دادپویان - که یه وقت جنایتِ خونم کم نشه. و انگار یه موسسه‌ای از وکلا اومدن و داستان‌هاشون رو به اشتراک گذاشتن که اونقدر جالب هست که ناخونکی بزنم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۰۴ ، ۰۸:۰۱
___ سلوچ
ملاقات بانوی سالخورده را در دست گرفتم و سکانس‌های بی همه چیز، مدام در ذهنم زنده می‌شوند. فکر می‌کنم خیلی جاها من آدم خوبی نبودم و شرافت و انسانیت را فراموش کردم. می‌گذارم به حساب سن و سال کم و آموزش‌های غلط. اما نباید ترس، بیش از این باعث شود تا سرم را بالا نگه ندارم و به خودم و کرده و ناکرده‌هایم افتخار نکنم...
ناکرده گناه در جهان کیست بگوی خیام یادم می‌آید که گذاشتمش عنوان. باشد که اینجا همیشگی بنویسم...

بعدا نوشت: شاید هم همیشه مسئله پول و میزان فقر بوده و شرافت یک مفهوم بافتنی‌ست...
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۰۴ ، ۰۹:۱۲
___ سلوچ