در انبوه مشکلات و دغدغه های این روزها به کیک فکر می کنم. به حالت پف کرده و طعم پرتقالی و بافتی بلاتکلیف. به داغی و نرمی حس و حال خوردنش روی لایه داخلی کُپ صورتم. به خنده ناخواسته بعد شیرینی. به صدای مامانم که مقداری از خمیر مایه کیک به ظرف چسبیده بود و حالا که می خواست کاسه را بشورد من می توانستم تهش لیس بزنم. حس می کنم سال های پیش در وبلاگ های گذشته درمورد کیک صحبت کرده بودم. چقدر کیک های خانگی را دوست دارم...